دانشگاه ازاد اسلامی شیراز
86/10/3 :: 2:24 عصر
روزی شیوانا یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته وگوشه ای نشسته...نزد او رفت وعلت را جویا شد
شاگرد لب به سخن گشود وگفت که دختر مورد علاقه اش اورا مورده بی وفایی قرار داده به او جواب منفی داده وبا کس دیگری ازدواج کرده(البته این دختر مربوط دیگه شیرینی عروسیش رو نیاورده بود!)...شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده وبا رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس حقارت میکند وباید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند ..حس میکند خرد شده له شده...
شیوانا باتبسم گفت:اما عشق تو به دختر چه ربطی دارد؟
شاگرد با حیرت پرسید:ولی اگر او نبود این عشق وشور هم در من وجود نداشت!!
شیوانا با لبخند گفت:چه کسی چنین گفته؟تو اهل دل وعشق وورزیدن هستی وبه همین دلیل اتش عشق وشوریدگی دل تورا هدف قرار داه..این ربطی به دخترک ندارد ..هر کس بجای ان دختر بود تو این اتش عشق را بسویش روانه میکردی...بگذار دختر برود..این عشق را بسوی دختر دیگری بفرست.مهم اینست که شعله این عشق در دلت خاموش نشود..دختر با رفتنش پیغام داد که لیاقت این اتش ارزشمند را ندارد چه بهتر!بگذار او برود تا صاحب اصلی وواقعی این شوروهیجان فرصت جلوه گری وظهور پیدا کند!به همین سادگی!!!
البته به همین سادگی نیست دوست من اما میشه به این جنبه هم فکر کرد که جنبه درستی هم هست!!!
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
6292
51
1
دانشگاه ازاد اسلامی شیراز
:: لینک به وبلاگ ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
:: موسیقی وبلاگ ::